سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای رونمایی از ضریح شش گوش? ارباب بی کفن

 

خلیل‌وار ببینید عید قربان را

برای رونمایی شش گوشه می‌دهم جان را

چگونه است که دل، کربلایی است امروز

فرا گرفته چرا عطر سیب ایران را

بهشت پنجر? دیگری به قم گشوده کنون

که مست کرده هوایش دل خراسان را

خدا کند خبری این چنین بیاید که

بنا شدست بسازیم قبر پنهان را

برای حضرت زهرا  ضریح می‌سازیم

و دست فرشچیان طرح می‌زند آن را


امام رضا(ع)-ولادت و مدح

خدا نه این که مرا از گِل زیاده تان

که آفرید مرا از غبار جاده تان

وبال گردن تان بودم از همان آغاز

بعید هست بیایم به استفاده تان

ببین چه ساده برایت به حرف می آیم

فدای این همه لطف و صفای ساد? تان

به لطف چشم شما دل همیشه آباد است

خدا کند که بمانم خراب باد? تان

خدا نوشت ازل در شناسنام? دل

که ما غلام شماییم و خانواد? تان

از آن زمان که از این خاک پاک پا شده ام

گدای دائمی حضرت رضا شده ام

بهشت کوچک دامان مادری آقا

تو میو? دل موسی بن جعفری آقا

شب ولادت تو در مدینه می گفتند

ز راه آماده خورشید دیگری آقا

دخیل بسته ام امشب به گاهواره تو

رواست حاجتم ار سر برآوری آقا

اگر چه منشاء نور شما یکی باشد

تو بین باغ خدا طعم نوبری آقا

که خوانده است ولی عهد خود تو را وقتی

که تو برای خودت یک پیمبری آقا

تویی که صاحب اوصاف بی حدش خواند

همان که عالم آل محمدش خواند

 


امام رضا(ع)-ولادت

طلوع شمس ندیدی ز نجم اگر محسوس‏

ببین ز نجمه به عالم طلوع شمس شموس‏

نموده انفس و آفاق را قرین سرور

شهی که نفس نفیسش بود انیس نفوس‏

تبارک الله از این روز اسعد میمون‏

که هست مولد شاه حجاز خسرو طوس‏

خدیو خطه‏ی طوس آن که عارفان ندهند

گدائی در او را به حشمت کاووس‏

امام جن و بشر کش بر آستانه‏ی قدس‏

ملایک‏اند دمادم به ذکر یا قدوس‏

مه سپهر ولایت شهی که در هر صبح‏

زند به خاک درش آفتاب گردون بوس‏

ز رشک خادم کویش رواست خازن خلد

همی گزد لب و بر هم زند کف افسوس‏

عجب نباشد اگر فایق آمد از هر باب‏

گه مباحثه با عالم یهود و مجوس

چه جلوه ذره کند در مقابل خورشید

چه صرفه قطره برد در کنار اقیانوس‏

چه شد دنائت مأمون و کینه‏توزی او

کجاست آن همه تزویر و حیله و سالوس؟!

بگو بیا و ببین حشمت خدائی وی‏

که آن به دیده‏ی خلق خدا بود محسوس‏

همیشه بر سر بام جهان به کوری خصم‏

به نام نامی آن شه فلک نوازد کوس

درون جسم گدازد دل حسودانش‏

چنان که شمع گدازد میانه‏ی فانوس‏

شهی که وحش بیابان از او گرفته مراد

«صغیر» کی شود از لطف و رحمتش مأیوس‏

×××

از دیده‏ی دل اگر رضا را بینی‏

مرآت جمال کبریا را بینی‏

گر پرده‏ی اوهام به یک سو فکنی‏

اندر پس این پرده خدا را بینی‏


امیر المومنین(ع)-شب شهادت


امشب کتاب عمر علی بسته می شود

مرد خدا ز دام بلا رسته می شود

دستی که بر نوازش ایتام باز بود

افسوس در میان کفن بسته می شود

احساس راحتی کند از تیغ جان گذار

از خلق روزگار ز بس بسته می شود

انکار عدل او نکند تا که هیچ کس

مهر عدالتش سر بشکسته می شود

او را نکشت تیغ جفا، درد و داغ کشت

عمرش به سر ز عقده ی پیوسته می شود

آن آرزوی مرگ که بعد از بتول داشت

امشب اجابت از سر بشکسته می شود


امیرالمومنین(ع)-بستر شهادت


دیگر علی ز بستر خود پا نمی شود

زخمِ سرِ شکسته مداوا می شود

دربی که تا کنون به کسی "نه" نگفته بود

این چند روز روی کسی وا نمی شود

دیگر طبیب زحمتِ بیخود نکش، برو!

دردِ علی که بهتر ازین ها نمی شود

از بس که تب نموده و رنگش پریده است

زردیِ دستمال هویدا نمی شود

رخسار زرد و ریش سفید و حنای سرخ

آخر چنین خضاب که زیبا نمی شود!

زینب به کاسه های پر از شیر دل نبند

این چیزها برای تو بابا نمی شود!

حالِ تو را فقط حسنت درک می کند

دردی حریف ماتم زهرا نمی شود!

سی سالِ پیش جان علی را گرفته اند...

خنجر که مردِ کشتن مولا نمی شود!

قبری در آسمان بکنید ای فرشته ها

ماه شکسته روی زمین جا نمی شود