سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حمزه سید الشهداء(ع)-شهادت

 

ای کشته ای که بود اُحُد کربلای تو

اهلِ مدینه نوحه گران در عزای تو

شیر خدا و شیر رسول خدا تویی

ای نام سیدالشهدایی سزای تو

قبل از حسین و واقعه ی جانگداز او

زهرا گریست بر تو و بر کربلای تو

شد خلعتِ شهادت تو جامه ی رسول

جان ها فدای پیکر در خون شنای تو

ای قامتِ بلند رشادت به هر زمان

کوتاه بود عبای پیمبر برای تو

ماتم چرا گیاه به پای تو ریختند؟!

می باید آن که ریخت سر و جان به پای تو

اعضاءِ تو ز تیغ ستم پاره پاره شد

پایان نشد به کشته شدن ماجرای تو

هر عضوت از نسیم شهادت چو گُل شکفت

در راهِ دین چو مُثله نشد کس سوای تو


حمزه سیدالشهداء(ع)-شهادت

ای آشنای غربت پیمبر

چشیده جرعه از سبوی کوثر

تو بهترین مدافع ولایی

شهید روزگار لافتایی

تو حامی حقیقی رسولی

تو دل خوشی حضرت بتولی

تویی مدافع غیور اسلام

نشان فخری و غرور اسلام

هر آن که دیده رزم بی امانت

ادب کند به غیرت جوانت

تویی تو شیر بیشه ی شجاعت

طلایه دار عشقی و اطاعت

به لشگر نبی تویی علمدار

دلت ز عشق مرتضاست سرشار

عموی با وفای مصطفایی

فدایی حسین و مجتبایی

تو شاهد نبرد ذولفقاری

تو مایه ی غرور و افتخاری


حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)-مدح

این یا کریم مثل همه یا کریم ها

در فکر بام توست به رسم قدیم ها

"من زار" خاک ری چو "حسین بکربلا"

زائر شود هر آن که بر عبدالعظیم ها

باید نشست رو به ضریحت سلام داد

تا این که جلوه گر شود این جا کلیم ها

اصلاً بعید نیست که آقایمان کنند

وقتی طرف حساب شود با کریم ها

این شهر بی وجود شما ارزشی نداشت

با این حساب لطف شما از قدیم ها

این شهر با وجود شما قبله می شود

هر گوشه ی ضریح شما چون حطیم ها

روزی سه بار می دهمت السلام و بعد

عاشق شدن به سبک همه یا کریم ها


غزل اخلاقی

در بهاران سری از خاک برون آوردن

خنده‌ای کردن و از باد خزان افسردن 

همه این است نصیبی که حیاتش نامی

پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن

مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور

کز پیش آفت پیری بود و پژمردن

فکر آن باش که تو جانی و تن مرکب تو

جان دریغست فدا کردن و تن پروردن

گو تن از عاج کن و پیرهن از مروارید

نه که خواهیش به صندوق لحد بسپردن

گر به مردی نشد از غم دلی آزاد کنی

هم به مردی که گناه است دلی آزردن

صبح دم باش که چون غنچه دلی بگشائی

شیوه‌ی تنگ غروبست گلو بفشردن

پیش پای همه افتاده کلید مقصود

چیست دانی دل افتاده به دست آوردن

بار ما شیشه‌ی تقوا و سفر دور و دراز

گر سلامت بتوان بار به منزل بردن

ای خوشا توبه و آویختن از خوبی‌ها

وز بدی های خود اظهار ندامت کردن

صفحه کز لوح ضمیر است و نم از چشمه‌ی چشم

می‌توان هر چه سیاهی به دمی بستردن

از دبستان جهان درس محبت آموز

امتحان است بترس از خطر واخوردن

شهریارا به نصیحت دل یاران دریاب

دست بشکسته مگر نیست وبال گردن


امام علی(ع) و سلمان-مدح

کنج نخلستان تو تنها بودی و مردی رسید

چاه بود و دردهای تو که همدردی رسید

تا که می آید درِ آغوش تو وا می شود

در برش می گیری و «سلمانُ منّا» می شود

باز لبخندت به او دارد خوش آمد می دهد

به به! این سلمان عجب بوی محمد می دهد

رو به او می گویی ای هم صحبت دیرین ما!

یادگار یاس ما، یادآور یاسین ما!

تا در این غربت به دیدارم می آیی، با وفا!

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی مصطفی

جمع مان برگرد محبوب خدا یادش به خیر

روزهای رزم و شب های دعا یادش به خیر

آمدی مست و شدی با یک نظر دیوانه اش

دیدی آن مهر نبوت تا میان شانه اش

تشنه بودی آنقدر تا از شراب احمدی

روز و شب لاجرعه ساغر پشت ساغر می زدی

از عرب ها طرز قرآن خواندن تو بهتر است

همدلی سلمان ما از همزبانی خوشتر است

سر تراشیده تو هم همراه مقداد آمدی

پیر آرامش چه دیدی تا به فریاد آمدی

پیش چشمت خاتم خورشید را دزدیده اند

ساغر میخانه ی توحید را دزدیده اند